در سوریه از 14 ماه گذشته تظاهراتهایی برگزار شد و اکنون این تظاهراتها به درگیریهای مسلحانه کشیده که در آن از هر دو طرف شمار زیادی از افراد کشته شدهاند اما شاید نکاتی در ورای درگیریهای مسلحانه میان مخالفان مسلح و ارتش سوریه و اصرار مخالفان به متزلزل کردن ارکان قدرت در سوریه و انتقال قدرت به آنها نهفته است که کمتر رسانهای بدان پرداخته است یا دست کم میکوشد تا آن را نادیده انگاشته و مخاطب خود را بنا به دلایل شناخته شدهای بیاطلاع بگذارد.
آخرین نمونه این اقدام سازمانیافته رسانهها، نادیده گرفتن عمدی سخنان نماینده سوریه در شورای امنیت- بشار الجعفری در پاسخ به اظهارات کوفی عنان فرستاده ویژه سازمان ملل- است. وی پس از پایان اظهارات کوفی عنان، او را مخاطب قرار داد و پرسید که وی چگونه میتواند درباره کشتار الحوله اظهارنظر کند و مسئولیت را متوجه دولت سوریه کند در حالی که هیچ طرف داخلی یا بینالمللی نتایج نهایی تحقیقات را درباره این کشتار اعلام نکرده تا طرف مسئول این جنایت مشخص شود؛ اظهارنظری که از جانب کوفی عنان بیپاسخ ماند.
اما شاید سخن درباب تحولات جاری در سوریه و اهداف ورای آن برای مخاطب تکرار مکرراتی باشد که از اینجا و آنجا شنیده شده است. با این حال، باز این پرسش به قوت خود باقی است که حقیقت رخدادهای سوریه چیست و آیا سوریه در چارچوب کشورهایی نظیر لیبی، تونس و مصر قرار میگیرد یا خیر؟
در سوریه درگیری ها و منازعات در 3سطح برقرار است. در سطح نخست، گروهی از تندروهای سلفی با افکار و اندیشههای تحجرگرایانه و به پشتوانه کفرآمیز خواندن نظام سکولار در سوریه میکوشند تا نظام را هدف قرار دهند. اینان نقطه مقابل خود را نه اندیشههای نظام بلکه علوی (شیعی) بودن نظام در سوریه میدانند. در سطح دوم منازعات، بازیگران منطقهای قرار میگیرند؛ رویارویی عربستان، ترکیه، قطر، تونس جدید و کشورهای حوزه خلیجفارس با سوریه. اینها میکوشند تا با به دست گرفتن قدرت در این منطقه، عمق استراتژیک خود را گسترش بخشیده و مرزهای خود را تا دوردستترین نقطه در سوریه امتداد بخشند.
از نظر عربستان، کنترل سوریه یعنی کنترل لبنان، سوریه و عراق و گسترش مرزهای خود از یک جهت تا ایران و از جهت دیگر تا دریای مدیترانه. از نظر ترکیه، به دست گرفتن کنترل امور در سوریه به معنای بازگشت عظمت از دست رفته امپراتوری عثمانی و باز گسترش حوزه نفوذ از شمال سوریه تا جنوب سوریه و لبنان است.
در همین راستا، ابتدا تظاهرات، سپس درگیری مسلحانه به امید انشقاق ارتش، بعد انفجار خودروهای بمبگذاری شده، سپس ترور شخصیتها و سرانجام ارتکاب کشتار در سطح وسیع آنهم مشخصا کشتار زنان و کودکان صورت گرفت. تمام اینها تاکنون نتیجه نداده است، بنابراین آخرین گزینه جنگ داخلی است.
سطح سوم منازعات هم میان آمریکا و متحدان و اقمارش از یک طرف و چین و روسیه از طرف دیگر است؛ به عبارتی، رویارویی شرق و غرب و بازگشت رویارویی خاموش و بیسروصدای امپریالیسم و کمونیسم. روسیه معتقداست که از دست دادن سوریه یعنی از دست دادن آخرین پایگاه خود در خاورمیانه و از نظر آمریکا به دست آوردن سوریه یعنی گسترش مرزهای متحدانش شاید تا مرزهای غربی ایران.
بنابراین سوریه را باید به دست آورد و چه فرصتی بهتر از این؛ حتی اگر به قیمت استیلای سلفیهای افراطی بر آن باشد.بر این اساس، ناآرامیها در سوریه نه با انگیزه برقراری دمکراسی و نه با انگیزه تحقق آزادی و نه با هر انگیزهای از این قبیل که مخالفان مسلح مدعی آن هستند صورت میگیرد؛ ناآرامی در سوریه، جنگی خارجی و بیسرو صداست. اما آیا به دست گرفتن کنترل امور در سوریه به معنای پایان این منازعه و آرامگرفتن اوضاع در این کشور و در نتیجه در منطقه است؟ خیر. این منازعه، نقطه شروعی است که هیچ توقفی ندارد و گسترش حوزه نفوذ عربستان و متحدانش یعنی گسترش حوزه نفوذ همفکران طالبان و القاعده در منطقه خاورمیانه.